از شب و روز سیاه بعد تو فهمیده ام
بر خم تاریکی گیسوی تو چرخیده ام
از سراب گونه هایت وقت بیداری پُرم
در میان خواب هر شب گونه را بوسیده ام
من همان رمّان تلخی عاشقانه بی تو ام
تو همان پایان خوبی که برایش چیده ام
بار اول بود و بار آخرم شد ، عاشقی
بار ها از بار سنگین غمش باریده ام
با غم تو کوزه ی قلبم ترک خورد و شکست
دیگر آن را در میان کاغذی پیچیده ام
سینمای سینه ام تا خالی از لطف تو شد
من تمام صندلی ها را به غم بخشیده ام
سایه ی دیوار تو آینده را تاریک کرد
بعد تو من از تمام سایه ها ترسیده ام
پیله ی رشدم نبودی ، محبس پرواز من !
من همان پروانه اما با پری پوسیده ام
سهم چشمان تو شد دنیای مادر دختری
قطعه ای تاریک و زجر آلود سهم دیده ام
زنده ماندن در فراق تو همان قبریست که
با عذابش سال ها در عمق خود جنگیده ام
خانه ای ویران فقط از #عبدهادی مانده است
بس که از پس لرزه های رفتنت لرزیده ام

سروده ۱۸بهمن۹۷



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها